داستان انگلیسی شماره 10

Bank robbery
 
An old lady went out shopping last Tuesday

 She came to a bank and saw a car near the door. A man got out of it and went into the bank

 She looked into the car. The keys were in the lock

 The old lady took the keys and followed the man into the bank

”.The man took a gun out of his pocket and said to the clerk, “give me all the money

,But the old lady did not see this. She went to the man, put the keys in his hand and said

“!Young man, you’re stupid! Never leave your keys in your car; someone’s going to steal it”

 The man looked at the old woman for a few seconds

Then he looked at the clerk and then he took his keys, ran out of the bank, got into his car and drove away quickly

 without any money

دزدی از بانک

سه شنبه ی قبل، خانم مسنی برای خرید رفت بیرون. او به بانکی رسید و ماشینی را نزدیک در بانک دید. مردی از ماشین بیرون آمد و داخل بانک شد. آن خانم توی ماشین را نگاه کرد. سوییچ روی ماشین بود.

خانم مسن سوییچ را برداشت و مرد را تا داخل بانک دنبال کرد.

مرد تفنگی از جیبش در آورد و به کارمند بانک گفت: “همه پولها را بده من.”

اما خانم مسن این را ندید. او به مرد نزدیک شد، سوییچ را در دستش گذاشت و گفت: “مرد جوان، تو احمقی! هیچ وقت سوییچ را در ماشین نگذار؛ کسی آن را خواهد دزدید.”

مرد برای چند ثانیه به خانم مسن نگاه کرد. بعد به کارمند بانک نگاه کرد و بعد سوییچ اش را گرفت، دوید بیرون از بانک، سوار ماشینش شد و به سرعت راند و رفت، بدون هیچ پولی.

۵
از ۵
۲۵ مشارکت کننده

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید